سرویس جنگ نرم مشرق - نشریه آمریکایی فارین افرز در مقالهای به قلم الیوت کوهن رئیس دانشکده مطالعات بینالمللی دانشگاه جان هاپکینز به بررسی افول قدرت آمریکا در دوران ترامپ پرداخته است.
الیوت کوهن، پروفسور یهودی مطالعات استراتژیک در دانشکده مطالعات بینالمللی پیشرفته جان هاپکینز، مناصب متعددی را در دولت جرج دبلیو بوش بر عهده داشت. کوهن متخصص حوزه خاورمیانه، خلیج فارس، عراق و کنترل تسلیحات و ناتو است.
مخاطبان گرامی، محتوا و ادعاهای مطرحشده در این گزارش، صرفاً جهت تحلیل و بررسی رویکردها و دیدگاههای اندیشکدههای غربی منتشر شده است و ادعاها و القائات احتمالی این مطالب هرگز مورد تأیید مشرق نیست.
دوران نابسمانی و منازعات ناگهانی
الیوت کوهن مقاله خود را اینچنین آغاز میکند: اگر رئیسجمهور دونالد ترامپ بار دیگر موفق به پیروزی در انتخابات شود، بسیاری از مسائل بدون تغییر باقی خواهند ماند. سیاست خارجی آمریکا همچنان بر اساس جهانبینی کوتهاندیشانه وی شکل خواهد گرفت. رویکرد غیرعادی وی در قبال رهبری، عدم توجه به متحدان، علاقهمندی وی به دیکتاتورها ــ همه اینها طی دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ پابرجا خواهند بود.
اما در خارج از حوزه سیاستگذاری، پیروزی ترامپ موجب دگرگونی بنیادین در روابط آمریکا با دنیا خواهد شد. این مسئله نزد دیگران بدان معنا خواهد بود که واشنگتن از آرمان خود در خصوص رهبری جهانی دست کشیده و از اهداف اخلاقی در عرصه بینالمللی صرفنظر کرده است. متعاقباً، دوران نابسمانی و منازعات ناگهانی رقم خواهد خورد و طی این دوره کشورها از قانون جنگل تبعیت خواهند کرد و هر کسی صرفاً به فکر خودش خواهد بود. ریاست جمهوری مجدد ترامپ مؤید همان چیزی خواهد بود که بسیاری از آن هراس دارند: اینکه آرمانشهر آمریکا زرق و برق خود را از دست بدهد و از توان و قدرت آمریکا چیزی جز یک خاطره باقی نماند.
رقابت با تکیه بر کارنامه پیشین
دوره اول ریاست جمهوری ترامپ عملاً مسیر آینده را نشان میدهد. آمریکا در دوران زمامداری او از برخی تعهدات مهم بینالمللی از جمله توافق آبوهوایی پاریس خارج شده و از گرمی روابط با متحدانش در ناتو کاسته است. آمریکا همچنین مسیر رویارویی با چین را در پیش گرفته و از یک سیاست غیرمنسجم در قبال روسیه تبعیت کرده است ــ تحسین ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه توسط ترامپ با خصومت کنگره و تشکیلات بوروکراتیک آمریکا نسبت به مسکو در تضاد است. روابط بسیار نزدیک دولت آمریکا با اسرائیل در کنار شراکت با کشورهای عرب خلیج فارس موجب تسریع روند دگرگونی سیاست در خاورمیانه شده است. موضوع تشکیل کشور فلسطین رنگ باخته و توجهات به سمت تشکیل ائتلاف با هدف ایجاد موازنه در برابر ایران و ترکیه معطوف شده است. نگرانی در خصوص حقوق بشر که یک اهرم فشار سهلالوصول در حوزه سیاست عملی و سیاستورزی در داخل قلمداد میشود، دیگر چندان کارساز نیست. مقامات آمریکایی عمدتاً آمریکای لاتین و آفریقا را نادیده میگیرند و به روابط با اکثر کشورهای آسیایی نیز از دریچه تجارت مینگرند.
آمریکا هیچ دوستی ندارد
این استاد دانشگاه جان هاپکینز معتقد است: ترامپ و مشاورانش از یک جهانبینی ناپخته اما عمدتاً منسجم برخوردار بودهاند که در قالب شعار «اول آمریکا» نمود پیدا کرده است. آنها از معنا و مفهوم ضمنی این عبارت که پیشینهاش به دهه ۱۹۴۰ برمیگردد آگاه هستند، اما توجهی به آن ندارند. این عبارت در آن زمان نام جنبشی بود که میخواست مانع مداخله آمریکا در جنگ جهانی دوم شود. آنها قصد ندارند در فرآیند بسط و گسترش آزادی شرکت کنند یا حتی صرفاً از آن دفاع کنند، هرچند آنها کاملاً قادرند موضوع حقوق بشر را همچون چماق بر سر چین بکوبند. آنها از سازمانهای بینالمللی، از جمله سازمانهایی که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم به ایجادشان کمک کرد، رویگردان هستند. آنها برخلاف اکثر اسلاف خویش، ایفای نقش رهبری در این نهادها را به مثابه یک ابزار قدرت در دست آمریکا نمیدانند، بلکه آن را محدودکننده قدرت آمریکا میپندارند. (چینیها دیدگاه کاملاً متضادی دارند و از همین روی، مشارکت خود را در سازمان ملل افزایش دادهاند.) دولت ترامپ دنیا را صحنه رقابت تجاری و نظامی ددمنشانه میداند، رقابتی که در آن آمریکا هیچ دوستی ندارد و صرفاً از منافعی برخوردار است.
دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ موجب خواهد شد تا شهرتی که آمریکا به خاطر برخورداری از ثبات برای خود دستوپا کرده است، برای همیشه خدشهدار شود.
این چشمانداز کلی با برخی تعارضات در داخل همراه است که بارزترینشان به موضوع روسیه مربوط میشود، اما این چشمانداز علیرغم ناپختگی، یکی از رگههای قدیمی تفکر در خصوص سیاست خارجی آمریکا را بازتاب میدهد. این چشمانداز منعکسکننده یک نوع انزواگرایی سادهلوحانه و در نهایت غیرقابل توجیه قلمداد میشود.
شلزینگر گستره مداخلات جهانی آمریکا را دستکم گرفته بود و آمریکا را به مثابه قدرتی به تصویر کشیده بود که به دلیل ارزشهایش گهگاه مجبور به مداخلات خارجی ــ خردمندانه یا نابخردانه ــ میشد. اما میل به انزواگرایی، به ویژه در شکل سادهلوحانه و خصمانهاش، از دیرباز وجود داشته است. ترامپ صرفاً یکی از صورتهای آن را نمایان ساخته است ــ این دیدگاه که دیگران آمریکاییها را احمق فرض میکنند، نهادهای بینالمللی در واقع آلت دست کسانی هستند که میخواهند از اقتدار آمریکا بکاهند، خونریزی و هراس و وحشت در نقاط دیگر عملاً نمیتوانند بر کشور بزرگی که وسط دو اقیانوس پهناور و دو کشور ضعیف قرار گرفته است، تأثیر بگذارند.
البته جلوه ترامپیستی این امیال کاملاً متمایز است. بنابراین، حتی هنگامی که سیاستها از جهتگیری کم و بیش عادی یا قابل انتظار برخوردارند ــ برای مثال سوگیری به نفع اسرائیل یا سوظن نسبت به سازمان ملل ــ سبک و اجرای آنها اینگونه نیست.
سبک و محتوا
فارین افرز در ادامه این مقاله آورده است: گزافهگویی، توهین، و دعوا راه انداختن با همپیمانان و همچنین تعریف و تمجید بیحدوحصر از دیکتاتورهای دوست یا متملق از مشخصههای دولت اول ترامپ بود. مشخصه دیگر دولت وی بیکفایتی اداری بود. عدم تمایل خیلِ کارشناسان سیاست خارجی و امنیت ملی حزب جمهوریخواه نسبت به خدمت به رهبری که مورد تنفرشان بود، موجب تشدید این بیکفایتی شد. بنابراین، تفکر در خصوص دور دوم ریاست جمهوری ترامپ باید در سطح محتوا (سیاستهای دولت) و سبک (ادبیات و اعضای دولت) انجام گیرد.
از دیدگاه سیاستگذاری، بزرگترین بلاتکلیفی به تمایل ترامپ نسبت به تضمین جایگاه خود در تاریخ در صورت انتخاب مجدد مربوط میشود. این یک انگیزه رایج در میان رؤسای جمهور در دور دوم ریاستجمهوریشان است. رؤسای جمهور در راستای عملی کردن این خواسته خود معمولاً به دنبال دستیابی به یک توافق بزرگ میروند ــ برقراری صلح میان اسرائیل فلسطین و همچنین پایان دادن به جنگها یا آشتی با دشمنان دیرین همواره جزو گزینههای مطلوب در این زمینه بودهاند.
در خصوص ترامپ باید گفت که وی در راستای معرفی خود بهعنوان یک غول تجاری که هوش و خرد ارزشمندِ بهدستآمده در بازار را با خود به دولت آورده است، دستیابی به توافقات بزرگ را لازم و ضروری میداند. بزرگترین توافق قابل تحقق در واقع مذاکره تجاری با چین است که موجب فروکش کردن تنشهای راهبردی فزاینده میان دو کشور خواهد شد. از جمله توافقات کماهمیتتر نیز میتوان به توافق صلح میان اسرائیل و فلسطین و احتمالاً آشتی با روسیه اشاره کرد. در راستای دستیابی به این توافقات، ترامپ بهعنوان فردی که بارها ورشکست شده و در زندگی خصوصیاش تصمیمات خیلی بدی درباره کازینوها، شرکتهای هواپیمایی، و زمینهای گلف خود گرفته است، احتمالاً حاضر است از خیلی چیزها بگذرد. او کره شمالی را در ازای هیچ از موهبت ملاقات با رئیسجمهور آمریکا بهرهمند ساخت و رزمایشهای نظامی با کره جنوبی را به حالت تعلیق درآورد. میتوان مواردی این چنین غیرعادی نظیر تقدیم تایوان به چین یا تسلیم در برابر جاسوسی صنعتی چین از آمریکا را انتظار کشید.
توافقات بزرگ در دسترس نیستند
با این حال، هیچکدام از این توافقات بزرگ عملاً در دسترس نیستند. رقابت میان آمریکا و چین اکنون نه تنها در منطق ژئوپلیتیکی مبنی بر اوجگیری چین، بلکه همچنین در سوءظنهای شدید متقابل و تمایل شی جینپینگ رئیسجمهور چین به عاریسازی منطقه خود از نفوذ آمریکا ریشه دارند. حتی اگر ترامپ خواهان توافق باشد، پکن شاید با وی بر سر میز مذاکره ننشیند و حتی اگر هم اینکار را کند، هرگونه توافق حاصله ممکن است در کنگره بعدی ناکام بماند. در ضمن، احتمال آن نمیرود که مذاکرات میان اسرائیل و فلسطین، توافقی بهتر از آنچه فلسطینیها در دولت کلینتون میتوانستند به دست بیاورند را برای آنها رقم بزند (توافق حاصله مطمئناً بدتر خواهد بود) و بیشک آرمان آنها در خصوص تشکیل کشور فلسطین به پایتختی بیتالمقدس را محقق نخواهند کرد. در خصوص بهبود روابط با روسیه، اگرچه ترامپ به پوتین علاقه دارد، اما این امر در مورد اکثریت اعضای جمهوریخواه کنگره یا تشکیلات بوروکراتیک صادق نیست.
کوهن تأکید کرد: مسئله سبک اینجا مطرح میشود. لفاظیهای ترامپ علیه متحدان سنتی یک توهین و بیاحترامی تقریباً مداوم است: او بیشک به منافع یا دغدغههای آنها توجهی ندارد. ترامپ اگرچه شاید معتقد باشد که آمریکا میتواند راه خود را تنهایی ادامه دهد، اما متوجه خواهد شد که در صورت مخالفت همپیمانان اصلیاش در آسیا به آسانی قادر به توافق با چین نخواهد بود، در صورت به خطر افتادن منافع حکومتهای عرب منطقه قادر به تحقق پیمان صلح میان اسرائیل و فلسطین نخواهد بود، یا در صورت مخالفت اروپا قادر به شکل دادن به یک سازوکار با روسیه نخواهد بود.
مهمتر از این، ترامپ متوجه خواهد شد که بیکفایتی اداری همواره همچون مانعی بر سر راهش قرار دارد. او پیشاپیش بخش زیادی از تشکیلات بوروکراتیک را بیاثر ساخته و در نهایت متوجه خواهد شد ــ از برخی ابعاد پیشاپیش متوجه شده ــ که امور مربوط به سیاست خارجی صرفاً از کاخ سفید انجام نمیگیرند. روندهای بوروکراتیک فاقد پرسنل کافی یا دارای پرسنل ناکارآمد موجب میشوند تا کارها به صورت عامدانه یا تصادفی مختل گردند.
دوران رهبری جهانی آمریکا بسر خواهد آمد
البته ترامپ کاملاً دستبسته نخواهد بود. او اگر نیروها را از افغانستان و عراق یا حتی اروپا فرابخواند، در آن صورت کاملاً دستبسته خواهد شد ــ هرچند موفقیت منصوبان وی در زمینه منصرفسازی تدریجی وی از خارج کردن نیروهای آمریکا از سوریه جالب توجه بوده است. با این حال، ترامپ در صورت پافشاری میتواند نیروهای آمریکا را خارج کند و تعهدات مربوطه را کنار بگذارد. این امر موجب تقویت وجههای میشود که او میخواهد از خود بهعنوان میانجی صلح ارائه دهد.
بنابراین، دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ مثل این میماند که رابرت تفتِ انزواگرا در انتخابات مقدماتی حزب جمهوریخواه در سال ۱۹۵۲ بر دوایت آیزنهاور فائق آمده باشد اما در جریان آن دچار اختلال روانی شدیدی شده باشد. دلیلی ندارد که فکر کنیم گزافهگویی، ترحمجویی، گسستگی، خودشیفتگی خصمانه، و بیخاصیتی ترامپ پس از پیروزی معجزهوار بر رقیب دموکرات پرطرفدارش فروکش خواهد کرد. تعبیر زمخت و متزلزل وی از «اول آمریکا» در مقایسه با انزواگرایی سنتی که شلزینگر توصیف کرده است، زیانبارتر خواهد بود.
این امر از یک سو شهرتی که آمریکا به خاطر برخورداری از ثبات و پیشبینیپذیری برای خود دستوپا کرده است را خدشهدار خواهد کرد. انتخاب ترامپ در دور قبلی به مدد برتری ضعیف در سه ایالت را میتوان خوششانسی وی تلقی نمود و یک ویروس سیاسی از نوع آمریکایی انگاشت که طی سالهای اخیر گریبانگیر بسیاری از کشورهای دموکراتیک شده است. انتخاب مجدد وی اما از چیزی بسیار بدتر نزد ناظران بیرونی حکایت خواهد داشت ــ اینکه سیستم از اساس ایراد دارد یا اینکه آمریکا گرفتار نوعی انحطاط اخلاقی شده است. در هر صورت، دوران رهبری جهانی آمریکا بسر خواهد آمد. کشوری که نهادهای بینالمللی را ایجاد کرد، بر آزادی و حاکمیت قانون بهعنوان ارزشهای پایه تأکید ورزید، و در کنار متحدانش ایستاد و آنها را تنها نگذاشت، دیگر وجود نخواهد داشت. آمریکا البته همچنان یک قدرت بزرگ خواهد بود، اما با آمریکای قبلی کاملاً فرق خواهد داشت.
قانون جنگل
در بخش دیگری از این مقاله آمده است: با اینکه ریاست جمهوری ترامپ پیشاپیش دردسرساز بوده و به وجهه آمریکا خدشه وارد کرده است، اما پیامد ناشی از انتخاب مجدد وی به مراتب بدتر و دشوارتر از آن چیزی خواهد بود که جدیترین منتقدان رئیسجمهور تصور میکنند. این به معنای بازگشت به دنیایی خواهد بود که هیچ قانونی جز قانون جنگل بر آن حاکم نیست ــ دنیایی مشابه دهههای پرهرجومرج ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ و حتی بدتر از آن، زیرا دیگر آمریکایی وجود نخواهد داشت که آماده باشد به نجات دیگران بشتابد.
دنیا در عوض به جایی تبدیل خواهد شد که در آن همه صرفاً به فکر خود هستند و ابزارهای قدرت به دلیل نیاز، مشروعیت مییابند. کشورها بیش از پیش وسوسه میشوند که به سلاحهای هستهای دست پیدا کنند و از ترور، سلاحهای بیولوژیکی هدفمند، و براندازی در راستای دستیابی به امنیت بهره بگیرند. نظامهای خودکامه جذابیت بیشتری خواهند یافت.
گذشته از این، آمریکا حتی بهعنوان یک قدرت بزرگ به دلیل اختلافات داخلی به شدت تضعیف خواهد شد. انتخاب مجدد ترامپ به مدد سرکوب رأیدهندگان، مؤلفه عجیبوغریب آرای الکترال، و ترفندهای ماهرانه سیاستمداران جمهوریخواه موجب بیثباتی حاکمیت خواهد شد. حزب جمهوریخواه به لحاظ دموگرافیکی محکوم به شکست است و بخش اعظم حامیانش را رأیدهندگانی تشکیل میدهند که رو به پیری گذاشتهاند و تعدادشان در حال کاهش است. رهبران حزب از این موضوع آگاهند. مخالفان حزب نیز بر این نکته واقفند. خیابانهای آمریکا پیشاپیش شاهد خشونتهای سیاسی بودهاند و خشونتهای بیشتری از این نوع ممکن است رخ دهند. جنگ داخلی شاید اتفاق نیافتد، اما اوباشگری و قتل رهبران سیاسی توسط طرفداران هر یک از طرفین دور از ذهن نیست ــ ترامپِ فاتح و مخالفان خشمگین و افراطیاش شاید به این موارد دامن بزنند. البته، دشمنان خارجی آمریکا راهی پیدا خواهند کرد تا آتش بیار معرکه شوند.
پیامدهای دولت دوم ترامپ
بزرگترین پیامدهای دولت دوم ترامپ بیش از همه غیرقابل پیشبینی هستند. انتخاب مجدد وی احتمالاً موجب تغییر تفکر همگان درباره آمریکا خواهد شد. آمریکا از همان ابتدا سرزمین آینده، دنیای در حال پیشرفت، مکان موعود صرفنظر از معایب و درد و رنجها، و شهر در حال ساخت بر فراز تپه قلمداد میشد. با انتخاب مجدد ترامپ، آمریکا شاید یادمان گذشته نیز انگاشته شود. این کشور شاید از هم فرونپاشد، اما یک رؤیای ناکام و یک قدرت رو به افول انگاشته خواهد شد که دورانش بسر آمده است.
وجهه آمریکا در گذشته نیز اینچنین تغییر شدید احتمالی را تجربه کرده است. در جریان جنگ داخلی، موجودیت آمریکا بهعنوان یک کشور واحد زیر سؤال رفت و رکود بزرگ نیز موجب ایجاد شک و تردید در خصوص الگوی سیاسی ـ اقتصادی این کشور شد. در هر دو مورد، رؤسای جمهور استثنایی با الهام از آرمانهای بنیانگذاران کشور از لزوم به تصویر کشیدن یک آینده درخشانتر برای آمریکاییها آگاه بودند. به همین خاطر است که برخی قوانین کلیدی رئیسجمهور آبراهام لینکلن بر روی گشایش غرب متمرکز بودند و رئیسجمهور فرانکلین روزولت به آمریکاییها اطمینان داد که نباید جز خودشان از چیزی بترسند.
کوهن در پایان یادآور شد: شعار ترامپ «بازگرداندن عظمت آمریکا» است. یک عبارت روشنگرانهتر در جریان سخنرانی حزنانگیز وی در مراسم تحلیفش در سال ۲۰۱۷ مطرح شد: «کشتار آمریکا». رئیسجمهور یک دورنمای افول را پذیرفته که به همه کارهای خوبی که آمریکا میتواند در دنیا انجام دهد، لطمه میزند. دورنمای عظمت مدنظر وی به طرز هولناکی خالی از محتواست؛ جذابیت و کشش سیاسی وی بر پایه نفرت، خسران، ترس از آوارگی، و حتی یأس و نومیدی استوار است. انتخاب مجدد ترامپ بدان معناست که آمریکا وارد یک بحران چندوجهی خواهد شد، بحرانی که احتمالاً به اندازه بحران دهههای ۱۸۵۰ و ۱۹۳۰ عمیق خواهد بود. اما این بار کشور رهبری خواهد داشت که به دلیل خودشیفتگی، بیکفایتی، و درک ناقصش از آنچه که یکی از اسلاف جمهوریخواه وی اغلب «بهترین امید واپسین بشر» مینامید، ناتوان شده است.